یکی از اساسی ترین مباحث علم روشهای حل مسائل آن است. قضایایی که در علم اثبات یا نفی میشوند به عنوان مسأله آن علم تلقی میگردند. کیفیت ارزیابی هر مسأله و حل آن به فراخور ماهیت آن متفاوت خواهد بود. امروزه فلسفه علم و فلسفههای مضاف به نحوی عهده دار بررسیهای ثانوی و بیرونی نسبت به علوم هستند. یکی از مباحث مهم در فلسفه علوم تشخیص ماهیت گزارههای یک علم و به تبع تشخیص روش تحقیق در آن علم است و در واقع بررسی این سوال است که چگونه میتوان در مورد قضایای یک علم به قضاوت نشست ؟ علم شریف اصول که از دیر باز به حل مسائل و تبیین قواعدی میپردازد که فقیه را در کشف حکم شرعی از منابع اثباتی یاری میرساند نیز از این قاعده مستثنی نیست. محقق اصولی در تبیین قواعد این علم از روشهای خاصی بهره میگیرد که البته این بهره مندی صرفاً یک عملیات نانوشته باقی مانده است. نوشتار حاضر تلاش کرده است که این قانون نانوشته رابازخوانی کند تا روشهای حل مسأله در علم اصول به صورت تفصیلی تبیین شود. راه حلهای چون تحلیل رفتارهای اجتماعی , استدلالهای عقلانی برهانی و جدلی و نیز روش دورن نگری و شهودی و حتی گاه رجوع به مشاهدات و مواجهات بیرونی از روشهای مرسوم در علم اصول است که به تبیین آن پرداخته شده است.