استادیار فقه و حقوق ، دانشکده علوم و معارف، دانشگاه قرآن و حدیث، قم
چکیده
برخی اصولیان در مسائل گوناگونی به صورت مطلق و بی قید و شرط از قاعده لطف بهره بردهاند، در حالی که برخی دیگر با وجود پذیرش اصل قاعده لطف، با افزودن قید و شرطهایی، کوشیدهاند استفاده از قاعده لطف را در همان مسائل، نادرست قلمداد کنند. تلاش پژوهش حاضر به روش توصیفیـتحلیلی، ارزیابی رویکرد اصولیان در مواجهه با قاعده لطف است. امری که با تحلیل و توصیف دیدگاههای آنان به همراه تحلیل برخی از مبانی، قابل دستیابی است. هدف اصلی این پژوهش اولا نشان دادن همسویی رویکرد اصولیان و متکلمان در اصل قاعده لطف است؛ هر چند برخی از اصولیان بر گستره قاعده، اشکالات کبروی وارد ساختهاند و با متکلمان اختلاف دارند. ثانیا نشان دادن بیفایده بودن همین اشکالات کبروی بر گستره قاعده لطف است که شایسته است به جای اشکال بر گستره قاعده، بر اصل قاعده لطف نقد و اشکال وارد شود. فقدان تحقیقی که مسأله را بر اساس مراحل استنباط تحلیل کند، پرداختن به این موضوع را ضروری مینمایاند. اصولیان در رویارویی با قاعده لطف، هم اشکال صغروی (اشکال به لطف نبودن برخی از مصادیق) طرح کردهاند و هم اشکال کبروی (اشکال به اصل واجب بودن لطف) وارد نمودهاند. اشکالات کبروی اصولیان به قاعده لطف، با پذیرش وجوب لطف فیالجمله همراه است. به عبارت دیگر، وجود اطلاقات، عمومات و یا قواعد بالادستی پذیرفته شده است و این اشکالات به منزله قید و تخصیص آن عمومات و مقتضای قواعد است. این در حالی است که نسبت به قواعد بالادستی و اطلاقات و عمومات تشکیک جدی وجود دارد و در نتیجه بحث از اشکالات کبروی اصولیان بیفایده و حاشیهای خواهد بود. با توجه به مرتبه وجودی لطف (لطف از تکلیف به لحاظ رتبه متأخر است) و این که غرض از تکلیف، در معرض ثواب بودن مکلفان است، میتوان گفت: «لطف بر خداوند واجب نیست».